غروب جمعه
|
|
غروب جمعه رسید و شدیم دل نگران دو باره ماند به در دیدگان منتظران
هزار سال نو آمد ولی بدون بهار هزار سال فراق و هزار فصل خزان
به ماذنه همه ی عمر را اذان گفتیم ولی چه سود که نادیده ایم اصل اذان
چه پیر ها که ندیده جمال او مردند عصا به دست همه کودکان و قد کمان
همیشه زمزمه و ذکر لب دعای فرج و آنچه خواسته ایم از خدای با دل و جان
چو هست نور خدا، جلوه می کند همه جا به جستجوی که هستی؟ کسی که هست عیان؟
همیشه نور خدا همره تو بوده و هست به هر طریق و به هر کوی و هر زمان و مکان
تمام حرف همین است یار ما اینجاست مباش غافل از او در تمام عمر گران
گدای درگه او ییم ای خدا همه عمر ز شهد دیدن رویش به کام ما بچشان
|
سه شنبه 94 مرداد 6 |
نظر بدهید
|
|
|
|